Mittwoch, 5. Juni 2013

   

ناگهان زمستان گذشته  ، ولیکن رنگ  زغالدان  چطور ؟                      

 

کلافه شده بودم . انگاری سیلی آمده بود  و با خودش همه چیز رو برده بود و من رو هم روی یک
تل انبوه چوب و مبل و شاخه درختها تک و تنها مثل  موش آبکشیده باقی گذاشته بود . اونهم
لخت 
و پتی . هراز گاهی صداهای آشنایی می آمد ، که بهتر از غذا و آب ، تشنگی و گشنگی را رفع
میکرد . با وجود این بزرگترین مشکل این پرسش بود : " این سیل از کجا و چرا و چگونه
آمد ؟ . هیچ چیزی بیشتر از این پرسش ها مرا زجر نمی داد . تمام اعتماد م را به هوا و
هواشناسی از دست داد ه بودم . گاهگاهی هم توی این گیرودار نجواهایی به گوش می خورد
مانند : " هنوز کجاش رو دیدین ؟ زلزله ٩.٨ ریشتری هم تو راهه  ! . تگرگ هایی هم به
اندازه پرتقال بناست بیاد ..........." این زخم زبانها و نمک پاشیدن به زخم ها و صدای
. کر کننده داریه و دمبک بیشتر از خود سیل شکنجه ام می داد
همش فکر میکردم ، بابا ماها همه که ساکن یک محله بودیم و اگر نوبت به آنها هم که 
 . به  نوعی مانند ما جاکن شده اند ، هنوز نرسیده  ، جای بشکن و پایکوبی نیست
امیدوارم که هر چه زودتر ادمین سایت " آزادگی " یک گزارش پر و پیمان و شفاف
به کاربرانش داده ، تا موجبات رفع شک و تردید ها گشته و از نگرانی  آنها کاسته
و این حق مسلم کاربران را به رسمیت بشمارد . وگرنه انگیزه و دلگرمی برای
 :  بسیاری از کاربران نمی ما ند . در پایان به چکامه
ای از مارتین نی مولربسنده میکنم 
MARTIN  NIEMOELLER
 
They came first for the Communists. 
And I didn´t speak up , because I was n´t a Communist.

Then they came for the JEWS.
And I didn´t speak up  , because I wasn´t a JEW. 

Then they came for the Unionists .
And I didn´t speak up , because I wasn´t a Trade Unionist .

Then they came for the Catholics.
And I didn´t speak up , because I was a Protestant.

Then they came for MEEEEEEEEEEEE.
And by that time no one was left to speak up.

PASTOR MARTIN NIEMÖLLER
       1946


KONZENTRATIONSLAGER  IN SACHSENHAUSEN IN ORANIENBURG



Sonntag, 31. März 2013




     "  به مناسبت  ١٢ فروردین روز جهانی جمهوری اسلامی " یوم الحد ث            




 اینطور نبوده است ، که انرژی باد از اول هم نبوده است ، خیر بود ه است . لکن به این شکل نبوده است . ما از اول هم اشتباه کردیم . من از امت معذرت می خواهم . من از شما آقایان معذرت می خواهم . اگر ما از همان اول هم ، باد ها را رها نکرده بودیم  باد ها را آزادنمی کردیم . اگر از همان اول ،سرهر چهار راهی ، باد گیر می گذاشتیم ، و اون باد ها راحبس می کردیم . حالا اینقدر کم باد نبودیم . حالا پر باد بودیم . احتیاج به سلاطین حجازنداشتیم . ملت باید این اخلاق مزبوح را کناربگذارد ، که از هر طرفی که باد میاید ، باد ول کند . این باد های مسموم را باید حبس کرد . بشکنید این باد هارا. لعنت بر سولاخی که بی موقع باز شده ، و باد های اجانب را برای تنفس
ملت عظیم الشان ، بود میدهد . هستی می دهد. اینها می خواهند ، جوانان متدین ما را با این سموم استنشاق بدهند . خوب معلوم است . از کوزه همان برون تراود ، که در اوست. انتظار ند اشته باشید , که  باد مسموم فرو برده و سر کنگبین بیرون بدهید . محمد زکریای رازی هم همین افکار پلید را در سر می پروراند . خوب همه دیدن ، همه علمای بلاد هم دیدن ،علمای قم و نجف هم دیدن . نتیجه اش چه شد . خوب چی میخواستی بشه . همین آب شنگولی ، که همه سلاطین حجاز و یثرب کوفتشان میکنند . همین شاه خائن ، همین ممد رضا که عامل اسراییل و امریکان بوده . چه کار کرد ؟ کشاورزی ماره داغان کرد . حالا می پرسند ، چه طوری ؟ خوب این طوری . ما که دیگه اینقدر خر نیستیم و چه . جد و آبادمان هم نبوده است . نه خیر که نبوده است . شما آقایان ، که از نقاط دور بلاد و از اقصا نقاط منظومه شمسی آمدید . شمسی
چیه ؟ کی گفته شمسی ؟ همین ممد رضا . میخواست شمسی ره ملی کنه . ملی گرایی خلاف اسلام اه . لکن قمری فاتح شد و شمسی فشل . ممد رضا هم فشل شد
 
آنکه مردن پیش چشم  اش  تهلکه  ست
بانگ نی نا ش ناش بگیرد او بدست
آنکه مردن پیش چشم اش دیسکو است
توی لیوان روی میزش آبجو است 

همین بهداد  خودمان ، که در " بلندی های باد گیر" رحل اقامت گزیده و باد ها را  کمپرس کرده و پوکه شان را ریسایکل نموده و از آن پاپ کورن درست کرده ومیفروشد . کسب  حلال میکند. رزق طیب و طاهر دارد . معیشت اسلامی دارد . خمس اش را به ما میدهد و بقیه اش را سیگار اشنو میکشه . ای امریکان ای سهنیونیسم ای منافق به تو چه ؟ 
راستی کجا بودیم ؟ بسکه شما آقایان گوش می دهید ، ما اصلا از مرحله پرت شدیم . دستمان هم شکسته است . البته اینها می خواستند که ما سرمان بشکنه . ولی سر هم ماموره . میداند کجا بشکند و کجا نه . حالا میگه : من نمی شکنم ! . خوب خودش میخواهد که نشکنه . ما که حرفی نداریم . میزان رای
 اعضا است . هر عضوی هر چی میخواد . البته هرکی ، هر کی نباشه . یکوقت قلب نگوید ، من
نمی خوام به طپم . تو غلط می کنی نطپی . مگه دست خودته که نطپی

باز هم از مرحله پرت شدیم .خدا رحم کرد که ایندفعه زبانمان نشکست . وگر نه شما آقایان باید پیش عمه تان میرفتید . چون کافه تعطیل می شد ، و شو ما ناتمام . بعله 
می گفتم .ا ین ممد رضا آبها را پشت سد ها جمع می کرد برقش ره می گرفت ، و کشاورزی ماره منهدم کرد . حالا شیاطین میگن ، آقای گودرزی چه ربطی به آقای شقایقی داره ؟ خوب ربطش همینه ، که شما نمی فهمین . چون اعضای یک پیکرن . مگه برق چیه ؟ برق قوته ، برق انرژیه . وقتی برق آب ره گرفتی ، انگار که
قوت اش ره گرفتی . اون آب بدبخت که دیگه حس نداره . خوب همین میشه که سربالایی میره . وقتی سر شیر ، شیر ره گرفتی ،اون دیگه شیر نیست . یک چیز دیگه هم ، که من نمی خوام اسم ببرم ، هم نیست . از اون شیر فقط میشه دوغ درست کرد . حالا هم آقایان بروند کشک شان را بسایند
:شعار حضار
. ما همه غمباد توایم خمینی  ، گوش به هر باد توایم خمینی
. باد بزن ، باد با ن پیوند تان مبارک
!  باد های ناموافق جهان , موافق  شوید
. باد شکن ما بیدی نیست ، که به  این باد ها بلرزد

Montag, 18. März 2013

       دعای سال نو " برای خ . ر "                         

. یا متقلب القلوب و الافکار
. یا مدبر الانتخابات مع الپیچ گوشتی و الآ چار ، مضافا سایر ابزار
. یا محول التومان الی البرگ الچنار و تصعیدا یورو و الدلا ر
. یا بهم رساننده دو خط موازی با تخته و الوار
. ای فروآورنده  بر فرق رعیت آوار و بعد هم انکار
. ای لاس زننده پشت پرده مع الحسین اوباما ، و حتی حامد الگار
.
چشم الاغیار فی الانظار IN FRONT OF ای فریبنده خلایق
. ای همدست جنایتکار آن بوزینه   مابون ، بشار زنازاده نابکار
. ای نزدیکتر به تو آن انچوچک عنتر  لاغر و نزار
.  ای پیر خرفت روبه صفت  ،همسنگ خنزیر و کفتار
. ای پست تر از چرک زخم و موی زها ر
. ای لمبا ننده خاویار فی النهار ولیکن نان و پنیر فی الاخبار به وقت الافطار

 پروردگارا خوابی یا بیدار ؟ منگی یا هشیار ؟ نمی بینی اینهمه نکبت و پلشت بیش از انتظار ؟ فتاده ایم به فلاکت و ادبار . ملت تکیده و زرد و بیمار . نیکی ورافتاده از پندار و گفتارو کردار
   
 
  !برهان مان از دست این طویله نامردم خونخوار
 
.  القرص القرص ، فرقی نمی کند آسپیرین و یا آکسار
 
. شاید شود حرجی ، بر این بیقرار تبدار

                       *           *           *         *          *          *          *          
 
 !با اینهمه به کوری چشم هرچی تازی پرسته،نوروزهرچه شادمان تروپیروزتر با دا 
 
، یک شاهنامه ، آبادی ایران 
، یک مثنوی ، تندرستی
، یک باران ، شادکامی
، یک دشت ،امید و کامیابی 
  و درپایان یک آسمان ، انگیزه برای روزهای بهتر برای همه هم میهنان ، به ویژه
. نازنینان "  آزادگی " آرزومندم  

Donnerstag, 14. Februar 2013

از دفتر خاطرات سوسن : التفاصیل فی الیوم الوالنتین

الخامس ٣ ربیع الثانی ١٤٣٤ حشری مطابق با ١٤ فوریه ٢٠١٣ نصارا یوم الوالنتین الشریفه 

هنوز که هنوزه باورم نمی شه .آفتاب از کدوم ور در اومده .از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون !. صبح که از خواب بیدار شدم ، خشکم زد . نقی( نق ) مثل همیشه لای لنگ و پاچه ما نبود و یک شاخه گل رز قرمز شرابی روی متکاش بود . هزار فکر به سرم زد . آخه میدونین تا چند وقت پیش که بیست و چهار ساعته سیخ کرده بود و مثل  مته حفاری به جون ما میافتاد . نمی دونم دنبال چیه ؟.والا بلا اگه چاه ویل هم بود تا حالا باید به ته اش رسیده بود . تمام لنگ و پاچه ما رو زخم و زخیل کرده . چپ می جنبه ، راست می جنبه ،باید توی یک سولاخ سنبه ما پیدا ش کرد . شدیم مثل آبکش . داریم صبحونه کوفت مون میکنیم بند می کنه . دوزاری رو زمین می افته ، میایم ور داریم ، مشغول میشه . داریم کهنه های عسگری کوچولو رو می شوریم ، یک شاخه اش رو میخواد تو پریز بزنه و کنتاکت رو وصل کنه . داریم کهنه ها رو روی بند پهن میکنیم ، ONLINE  میشه . پریروزا خیر سرمون رفته بودیم سالگرد ٢٢ جمادی الالی  الآخر  به اصطلاح الثوره النقوی . یکی از این لکاته های عباسی داشت اغنیه " دو تا لیمو دارم ، میخری " رو میخوند ، که طاقت نیا ورد و پیک فرستاد توی زنها ، که عسگری کوچولو مسموم شده . ما هم آدم ساده چیز خرنه جلدی آمدیم خونه و دیدیم شازده سنبل اش رو تو مشت اش گرفته و از درد داره  مثل مار به خودش می پیچه.فکر کردیم سوزمونی گرفته . گفتیم : چی شده ؟ . گفت : زود باش ٣٧ دقیقه اعتکاف کردم ، بادش به بیضه هام افتاده . می ترسم از درد بمیرم . از هول اش توی همون دالون مشغول شد و یکدفعه فریاد زد : از کی تا حالا باکره شدی ؟. گفتیم : مرتیکه حشری تو که نذاشتی جوراب شلواری مون رو در بیاریم . خلاصه چی بگم ؟ . از یک طرف می ترسم اخبارش به این لکاته های عباسی برسه ، یکوقت چشم اش بزنن و طبیعت اش بهت افسرداه بشه . 

ای بابا داشتیم میگفتیم  : خیلی دلواپسیم .آره چند وقته این ذلیل مرده به عفیر  و شمقدر نظر داره . یکدفعه زاغ سیاه اش رو چوب زدیم و غافلگیرش کردیم .از شمقدر لب گرفته بود و تند و تند میگفت : جیگر جان اگه بتونی برام ته چین سوسمار و نرگسی ملخ هم بپزی  ، قول میدم که سوسن رو طلاق بدم .اولش می خواستیم ازش شکایت کنیم . آخه میدونین  ، طبق کنوانسیون ٣٧ پلنوم ٣٨  کنعان  ، رابطه جنسی با نوباوگان ١٣٥٧ درهم جریمه نقدی و  ٧ سال نفی بلد به قسطنطنیه و یثرب رو در پی داره . ولی به خدا از آبرومون  می ترسیم .
هفته قبل رفته بودیم بدرقه المعتصم به طبل الله  ، ترمینال شتر سامرا به انطاکیه .به یک چشم به هم زدن ، دیدیم رفته تو کار یک ناقه بلوند چشم آبی و یک گوشه گیرش انداخته بود و داشت می پخت اش . نمی دونم چی وعده وعید داده بود ، که ناقه هه میگفت : اگه کوهان من کجه ، سنبل تو هم همچی راست نیست .
 خدا بدور. مثل  اینکه خیلی از مرحله پرت شدیم . جونم واستون بگه ، داشتیم گل رز رو بو میکشیدیم ، که یکدفعه سر و کله اش پیدا شد .دهنش بوی گند دهن عفیر  رو میداد . نه گذاشت و نه ور داشت  و گفت : " والنتین " ات مبارک ! گفتیم : وا ه ! به حق چیز های ندیده ونشنیده . " و النتین " دیگه چه صیغه ایه ؟. گفت : اولا " والنتین " صیغه نیست و عقده است .
 ثانیا " والنتین " شهید راه عشقه ! گفتیم : اه ، اگه اینجوریه پس " والنتین " ات ایم .

بعدش دور از جون شما  بلا دوره ، دو تایی تخت گاز تا ته اتو بان شهوت رفتیم . خدا رحم کرد تو چشم مان  نرفت .