Mittwoch, 5. Juni 2013

   

ناگهان زمستان گذشته  ، ولیکن رنگ  زغالدان  چطور ؟                      

 

کلافه شده بودم . انگاری سیلی آمده بود  و با خودش همه چیز رو برده بود و من رو هم روی یک
تل انبوه چوب و مبل و شاخه درختها تک و تنها مثل  موش آبکشیده باقی گذاشته بود . اونهم
لخت 
و پتی . هراز گاهی صداهای آشنایی می آمد ، که بهتر از غذا و آب ، تشنگی و گشنگی را رفع
میکرد . با وجود این بزرگترین مشکل این پرسش بود : " این سیل از کجا و چرا و چگونه
آمد ؟ . هیچ چیزی بیشتر از این پرسش ها مرا زجر نمی داد . تمام اعتماد م را به هوا و
هواشناسی از دست داد ه بودم . گاهگاهی هم توی این گیرودار نجواهایی به گوش می خورد
مانند : " هنوز کجاش رو دیدین ؟ زلزله ٩.٨ ریشتری هم تو راهه  ! . تگرگ هایی هم به
اندازه پرتقال بناست بیاد ..........." این زخم زبانها و نمک پاشیدن به زخم ها و صدای
. کر کننده داریه و دمبک بیشتر از خود سیل شکنجه ام می داد
همش فکر میکردم ، بابا ماها همه که ساکن یک محله بودیم و اگر نوبت به آنها هم که 
 . به  نوعی مانند ما جاکن شده اند ، هنوز نرسیده  ، جای بشکن و پایکوبی نیست
امیدوارم که هر چه زودتر ادمین سایت " آزادگی " یک گزارش پر و پیمان و شفاف
به کاربرانش داده ، تا موجبات رفع شک و تردید ها گشته و از نگرانی  آنها کاسته
و این حق مسلم کاربران را به رسمیت بشمارد . وگرنه انگیزه و دلگرمی برای
 :  بسیاری از کاربران نمی ما ند . در پایان به چکامه
ای از مارتین نی مولربسنده میکنم 
MARTIN  NIEMOELLER
 
They came first for the Communists. 
And I didn´t speak up , because I was n´t a Communist.

Then they came for the JEWS.
And I didn´t speak up  , because I wasn´t a JEW. 

Then they came for the Unionists .
And I didn´t speak up , because I wasn´t a Trade Unionist .

Then they came for the Catholics.
And I didn´t speak up , because I was a Protestant.

Then they came for MEEEEEEEEEEEE.
And by that time no one was left to speak up.

PASTOR MARTIN NIEMÖLLER
       1946


KONZENTRATIONSLAGER  IN SACHSENHAUSEN IN ORANIENBURG