Freitag, 5. August 2016

دوشنبه ششم اوت ۱۹۴۵, ساعت ۰۸ و ۱۵ دقیقه و ۱۷ ثانیه , در هیروشیما : اوج ددمنشی , و ژرفای فاجعه ای انسانی


در روز دوشنبه ششم اوت ۱۹۴۵ ,  ساعت ۰۸ و ۱۵ دقیقه و ۱۷ ثانیه , نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا یک بمب
 اتمی به نام *"  پسر کوچولو -LITTLE BOY  "* به وزن۴.۰۴۰  کیلوگرم (۴,۰۴ TON ) , که در گیرنده ۶۴ کیلوگرم اورانیوم , که ۸۰% آن ایزومر اورانیوم ۲۳۵ بود , روی شهر هیروشیمای ژاپن  رها کرد . اجازه پرتاب این بمب اتمی  را *"  هری ترومن  "* رئیس جمهور و فرمانده ارتش آمریکا , صادر کرده بود . بمب توسط بمب افکن 
 B -۲۹ به فرماندهی سرهنگ *"  پاول تیبتس PAUL TIBBETS  "* , در بلندای ۹.۴۵۰ متری زمین رها شد . ولیکن دانشمندان , زمان انفجار بمب اتمی را به گونه ای محاسبه کرده بودند , تا در بلندای ۵۸۰ متری زمین منفجر گردیده , تا میزان خرابی و نابودی آن , چندین برابر گردد . نا گفته نماند , که در پاره ای از نگاره ها بلندای انفجار از زمین ۶۲۰ متر اندازه گیری شده است . قدرت  انفجاری این بمب اتمی به اندازه ۱۳ کیلو تن ( ۱۳.۰۰۰TON ) تی.ان.تی (TNT ) ( تری‌نیتروتولوئن ) بود . بمب در ساعت ۰۸ و ۱۶ دقیقه و ۰۲ ثانیه منفجر شد . درجه حرارت در مرکز انفجار به بالای ۱۰۰۰.۰۰۰ ( یک میلیون ) درجه سانتی گراد رسید . ۴۳ ثانیه پس از انفجار ۸۰% مرکز شهر با خاک یکسان شد . در پیرامون ۱۰ کیلومتری مرکز انفجار همه درختان شعله ور شده و از ۷۶.۰۰۰ 
( هفتاد و شش هزار ) خانه      ,۷۰.۰۰۰ ( هفتاد هزار) تای  آنها یا آتش گرفته و فرو ریختند , و یا زیان شدید دیدند . تا چندین کیلومتر درجه حرارت به ۶.۰۰۰ ( شش هزار ) درجه سانتی گراد رسید , به گونه ای که از آهن و سیمان و همه چیز ذوب شد . تا چند کیلو متری مرکز انفجار , تمامی کسانی که به نور خیره کننده انفجار چشم دوخته بودند , تخم چشم هایشان ترکیده و از حدقه بیرون پرید . تا یک کیلومتری مرکز انفجار , تمامی انسانها و حیوانات و اسب و سگ و....... بخار و تصعید شدند . قارچ اتمی ای بوجود آمده از انفجار , تا بلندای ۱۳ کیلو متری آسمان به هوا رفت . بوی سرب در تمام شهر , بویایی را سخت کرده بود .
در دم ۱۰۰.۰۰۰ ( صد هزار ) نفر,  از ۲۵۵.۰۰۰ ( دویست و پنجاه و پنج هزار ) شهروندان غیر نظامی هیروشیما جان سپردند , که بیشتر شان شهروند غیر نظامی و کارگران اسیر کار اجباری ( ۱۰% از کل جمعیت شهر اسیران چینی و کره ای ) بودند . تا پایان سال ۱۹۴۵ , ۱۳۰.۰۰۰ ( صد وسی هزار ) نفر دیگر هم , از انفجار اتمی جان سالم بدر نبردند . در سالها ی پس از آن هم چند هزار نفر کشته شدند .

پس از پرتاب بمب اتمی , ژاپن خیره سری کرده و زیر بار *"  کاپیتولاسیون  "* نرفت .

در روز پنجشنبه نهم اوت ۱۹۴۵ یک بمب اتمی بسیار قوی تر از پیشین , به نام *" گنده تپل FAT MAN  "* به وزن ۴.۶۷۰ کیلو گرم که این با ر نه تنها حاوی اورانیوم ۲۳۸ بود , بلکه  آمیزه ای از پلوتونیوم ۲۳۹ به وزن ۶,۲ کیلوگرم و نیز اندکی گالیوم به همراه داشت . در آغاز بنا بود , که بمب اتمی دوم بر روی شهر کوکورا ( KOKURA ) رها شود . ولیکن وقتی بمب افکن ها به بالای شهر رسیدند , به دلیل شرایط نامناسب جوی و نبود دید دقیق منصرف 
شد ه و چون نمی توانستند به علت امکان انفجار در هنگام نشستن روی زمین در جزیره اوکیناوا , به فرمان واحد فرماندهی بمب اتمی را در روی شهر *" ناکازاکی  "* در ساعت ۱۱ و ۰۲ دقیقه فرو افکندند . بمب در بلندای ۴۷۰ متری زمین منفجر شد . قدرت تخریبی این بمب اتمی حدود ۲۱.۰۰۰تن ( ۲۱.۰۰۰TON ) تی.ان.تی (TNT ) بود . شانس در بد شانسی شهر وندان ناکازاکی این بود , که شهر بین دو کوه قرار گرفته و موج انفجار در برخورد با کوه ها از شدت اش کاسته شد . با وجود این ۲۲.۰۰۰ نفر در دم جان سپرده و در چهار ماه پس از آن هم ۳۹.۰۰۰ نفر جان باختند . پاره ای از گزارشات شمار کشته شدگان را بالای ۸۰.۰۰۰ نفر ذکر کرده اند . شمار مجروحین ۷۴.۹۰۹ نفر بر آورد شده است .  قارچ اتمی به بلندای ۱۸ کیلومتر در آسمان بالا رفت .

سرانجام ژاپن در دوم سپتامبر ۱۹۴۵ قرارداد ترک مخاصمه بدون قید و شرط (CAPITULATION ) را با ژنرال *" مک آرتور  "* در روی رزمناو USS MISSOURI امضا کرد .

یکی از نامدارترین (HIBAKUSHA )  جان بدر بردگان شهروندان هیروشیما در روز ششم اوت ۱۹۴۵ , دختری به نام ساداکو  ساساکی ( SADAKO SASAKI ) زاده هفتم ژانویه ۱۹۴۳ می  باشد . او که در هنگام انفجار بمب اتمی دو و نیم سال داشت , به نظر تندرست رسیده  و دختری ورزشکار بود . در دهم ژانویه سال ۱۹۵۵ پزشکان بیماری او را سرطان خون لوسمی ( Leucémie, Leukemia) تشخیص داده و او در بیمارستان بستری شد . بنا بر یک افسانه کهن ژاپنی هر کس ۱۰۰۰ (هزار) اوریگامی درنا (The common crane, KRANICH ) 
بسازد , یکی از آرزوهایش بر آورده خواهد شد . آن ناز دختر بر روی تخت بیمارستان , زمانی که ۱۰۰۰تا درنای کاغذی ساخته بود , بر آن شد تا ۱۰۰۰دانه  دیگر هم بسازد . ولیکن روزگار ناسازگاری کرده , و او تنها ۶۰۰ دانه دیگر توانست بسازد . آن نازنین نازک اندام در ۲۵ اکتبر ۱۹۵۵ , قربانی ددمنشی انسان ها شد . تندیس او در حال پراندن یک درنا ی کاغذی در بیشتر شهر های دنیا , نشانه صلح , انسان دوستی و آرامش و آسایش برای همگی همگنان انسان در آمده است . سالانه میلیون ها درنای کاغذی توسط کودکان ساخته شده و به هیروشیما فرستاده و در موزه ای نگهداری می شود , تا یاد او و همچنین بلای جنگ زنده بماند .


درود بر صلح و آشتی !. 
زنده باد زندگی و دوست داشتن !.

فغان ز جغد جنگ و , مرغوای او 
که تا ابد بریده باد , نای او 


ننگ و نفرین جاوید  بر آن خونریز بد سگال , که میگفت : 
*" جنگ , نعمت الهی است . "* صحیفه زور جلد ۱۸ - صفحه ۳۱۳













Dienstag, 14. Juni 2016

افتتاحیه المپیک بازیهای جام ملت های بین النهرین در سامراء


                  
 از دفتر خاطرات سوسن
السبت الخامس صوم شهر رمضان ۱۴۳۷ قمردرعقربی-مطابق با ۱۱یونیو ۲۰۱۶ - ۲۲خرداد ۱۳۹۵رافضی-مجوسی 

دیروز افتتاحیه جام ملت های بین النهرین در رشته شتر سواری بود .راسیتش , من که اهل این حرفا نیستم , ولیکن به خاطر عسگری کوچولو با نقی (نق) رفتیم . چون جزو مدعوین وی . آی . پی (۱)بودیم .  بلاد و قصبات کثیری در آن شرکت کرده بودند . من نمی تونم از همه اونها نام ببرم . فقط به چند تا مهمشون اکتفا میکنم .این جام هر چهار سال یکبار بر گذار میشه. امسال خلیفه عباسی المستاصل بالله سنگ تمام گذاشته بود .چونکه پس از امضای قراد داد خرجام ( خریت جمعی احمق ها ممنوع -مترجم ) , که بنا شده دیگه عباسیان از انبار کردن تسلیحات( هسته ای ,چه هسته خرما و چه هسته های دیگر-مترجم ) دست برداشته و هسته های غنی شده ( بو داده - مترجم ) را قسمتی به اشکناز صادر کرده و بقیه را در بحرالمیت چال کنند . و رآکتورآنرا با پشکل ناقه پر کرده و در آن سوسمار پرورش بدن .

از ینگی دنیا و اونور بحار(۲) , یکی از انصار و حافظان شرع اطهر , جورج ۱۲+۱ آمده بود . وای جیگر طلا چه موهای بلوند و طلایی با چشم های آبی دلربایی داشت . کم مونده بود , مجبور به تجدید وضو بشم . قلبم انقدر تند تند میزد , که نزدیک بود از سینه کنده بشه .نقی (نق) بی شرف هی می خواست حواس من رو پرت کنه , غافل از اینکه دیگه حواسی نمونده بود , که پرت بشه یا نشه . همش در مورد زنای نگاه و چشم پاکی و روزه چشم ( بستن چشم ها از طلوع شمس تا رویت قمر - مترجم )حرف میزد .مرتیکه هیز . تو دلم گفتم : 
برو این دام بر مرغ دگر نه 
نصیحت رابه خواهر مادرت ده 
با همه این یاسین خوندن ها , فکر کنم ارزش یک گناه و پس از آن یک توبه و استغفار , را داره . با ید فردا بهش فکر کنم !.
 نه فردا خیلی دیره !!.

یکی دیگه از مدعوین با بصیرت از قسطنطنیه , رجب طیب گردکان حاج رضائی هم با ضعیفه اش آمده بود . زنیکه آپارتی فکر کرده بود جشن نیمه شعبانه , که خوب شرطه  ها , قوای جیش الشعبیه , حشد الشعبیه  و هر چی قواد , لحاف کش , سوزمونی گرفته , تک پرون و  ملوطه , غیبشون میزنه و تلویزیون  سی . ان. ان (۳) همش کلیپ های أمي اندرسون ( بی گمان مراد پاملا اندرسون است .- مترجم ) را گذاشته و داب-اسمش های ائمه عطار و قیصر وثوقی رو پخش کرده و نسوان میتونن , برقعه با توری پنجره چشم ها , بپوشن . یک لباس خیلی تنگ از سرش تا روی کفش هاش پوشیده بود , که بزحمت میتونست تکون بخوره و مثل گیشا ها تاتی تا تی می کرد. تا ردیف جلو , پنج مترو ۱۳ دقیقه طول داد . این مرتیکه قلتشن هم می خواد پاشو تو کفش عثمان کرده و خلیفه عثمانی بشه . غافل از اینکه این کفش خیلی براش گشاده , همچنین همه ممه ها رو , نقویون( نق نقون ) هپلی  هپو کردن !.

توی این حیص و بیص یکدفعه سر حساب شدم , که نقی ( نق) رفته تو میدون و داره مخ یک ناقه " آلبینو " رو کار میگیره. وای خواهر به ۱۲ امام ( ایشان آینده گرا هستند -مترجم )قسم که اینجور موقع ها  دل توی دلم نیست . و از ترس کم مونده قالب تهی کنم . خدا کنه فردا باز تو جریده " الاخبار الهویج " ننویسن " پدوفیلی حیوانی " . آخه بگو مرتیکه حشری
 سیر مونیت کجا رفته ؟. مارو مثل پنیر سویسی سولاخ سولاخ کرده , روزی ۵ رکعت هم که خود راضی گردانی میکنه . 
نمی فهمم این چه مرضی داره؟. بخدا اگه به درخت بید مجنون پیوند اسکنه ای اش  بزنن , اون درخته قدش از چنار های شارع امام گذشته-حال-آینده هم بلند تر میشه و شاخه  هاش به عرش اعلا میرسن . ولی راستش رو بخواین , دلم هم غنج میزنه . میترسم که یکوقت این لکاته های عباسی چشم اش بزنن . کاره دیگه یک تعویذ میخونن , و سمبل این نره سمند , که تا حالا همیشه بر افراشته مثل سرو سهی سر به آسمون می سایید , از دعا شون بره تو خصية اش اعتکاف کنه .

وای خاک بر سرم , حسابی از مرحله پرت شدم . خداکنه ناخن ام نشکنه, تازه امروز کلی پول مانیکوریست دادم .
از همه مهم تر مدعوین از ملک ری و اکباتان بودند . آخه اونا خرج این المپیک رو میدن , ولی حالشو ما میبریم و پز میدیم . ولی خوب حقشونه !. موالی هستن و وقتی که دارن سوار خر جایی میرن , چشم شون به یکی از ما ها , که سید هستیم میفته , باید از خر پیاده بشن و خر رو روی دوش شون بگیرن و تعظیم  کنن . طفلک خره , زهره اش آب میشه . خدا کنه نیفته !.

کجا بودیم ؟.آهان اینجا تو سامرا . از خدا پنهون نیست ,از شما چه پنهون . هر وقت حرف ملک ری و اکباتان میشه , حسودیم میشه و دلم به اونجا پرواز میکنه . یکبار برای خرید کنیز با نقی ( نق) اونجا رفتیم . وای چه زن های خوشگلی دارن . سفید با چشم های سیاه . پوست شون مثل برگ گل نرمه . وای چه گل و گیاهی , حتی خار مغیلان شون با خار های ما درهمی صد دینار فرق میکنه. وای آب روان  , مثل اینکه شیر و عسل  رو لوله کشی کرده باشن . جوان های خوش چهره و بلند بالا, چهار شونه , چشم و ابرو مشکی , سینه های سپر کرده , که اگه روش بیفتم , تا صبح قیامت نمی تونم ازش دل بکنم . وای خاک بر سرم !. خدا یا خودت ببخش !. خیر سرمون ماه صیامه . دهنمون که آب افتاده , تازه انگشت کوچیکشه . زبونم لال بهشت رو از روش " کپی پیست "کردن .

المستاصل بالله برای خر رنگ کنی , یک هیئت کت و کلفت از ملک ری و اکباتان دعوت کرده بود .اول خلیفه شون علی بابا , نسخه پی.دی.اف چهل دزد بغداد آمد . چو افتاده , میگن دیجیتالی و مجازی طهارت میگیره . روی عمامه اش یک مدال طلائی خیلی بزرگ , که یک گل خشخاش از آفتابه روییده بود , خود نمایی میکرد . 

بعدش سربار هاشون آمدند . یکی از یکی ازگل تر . قیافه شون فقط به درد ترسوندن بچه ها میخوره . انگار که آدم رو با کرگدن " هیبرید " کرده باشن .

اول سر دسته قشون بحری , استخر های سر پوشیده و بحار پارک خرم اومد . " جنرال جارسیا " .از بس سنگینه و نمیتونه تکون بخوره , با فرغون آوردنش . خشتک خانمشو پیچیده بود دور گردنش . یک عینک "ری بن" هم زده بود , انگاری از عبادان و بندر محمره اومده . خیر سر جد و آبادش تو نظامیه بغداد کحالی خوند ه . سر بار , آفتابه تمامه . به اصطلاح  خیلی مدرنه , چون سر دوشی هاش و روی سینه اش بر خلاف بقیه بجای آفتابه , شیلنگ آویزونه .

بعدش فرمانده قشون بری رافضیون سید عبدالعزیز الریحانی انزال اجلال کرد  .شایع شده تو غزوه فتح الپتو موجی شده و 
مثل . . یه حلاج ها همش میلرزه . انقدر حلبی روی دوش سنگینی کرده بود , که اگه خدای ناکرده هوا بارونی بشه , مثل ناقه به گل می شینه . آخه ناسلومتی فرمانده عسگر تا بن تنبان مسلح و  سربار ,سرآفتابه است . سه تا آفتابه بزرگ , روی پاگونش بود . میگن لولهنگ اش , خیلی آب میگیره . 

بعدش سربار سفاهت الله   نسیه چی اومد . یک کهنه مثل پوشک بچه های اورشلیم , رو دوش اش انداخته بود  . هراز گاهی با هاش دماغ می گرفت و وقتی سرود دینی رافضیون , " آخوند ما , خر تر از همه اسگلا ..........." نواخته شد , اشکش از مشگش چکید و با همون کهنه پاک کرد . این فقط رو پاگونش دو تا آفتابه و یک پلخمون داشت . 

بعدش سربار, محسن البیناموسی  اومد . از افتخارات رافضیونه . چونکه اسمش برای بیشترین کاندیداتوری در انتخابات رئیس جمهوری تو کتاب " الجینس " اومده . رو دوش اش سه تا مدال صندوق انتخابات که یک نصفه رای ازش بیرون زده ,
 می درخشید . میگن تو مسابقات پرتاب صندوق انتخابات تو " ان تا کیه " , برنده جایزه . . . . طلائی شده . خبرش تا چند روز از خبر گذاری " الچنار "  پخش میشد .

" های لایت " مراسم ورود لکاته ها ی ملک ری و اکباتان بود .اولش زنیکه آنکاره ملهومه دوار ( گویا مراد الهام چرخ دنده است .-مترجم ) آمد . یک لباس تنگ از حریر سفید بدن نما به تن داشت . برای سر در گمی و نعل وارونه زدن یک لچک قهوه ای پر رنگ سر کرده بود . معروفه میگن خیر سرش عزا داره . آخه تازه گی ها یکی از فاسق هاش حین عمل شنیع شهوترانی بدون گواهینامه شلاق خورده و ترکیده . زنیکه گاگول یک تنکه سیاه گشاد تا روی زانو پوشیده بود و مثل 
" ملکه ماری آنتوانت "  لیفه پائین اش رو  هم کش انداخته بود . انگاری بادگیر پاش کرده . خوب  سزای آدم احمقی که پیش از مراسم مهم رسمی و عمومی آش پر نخود و لوبیا و سیر داغ میخوره همینه . اکبیری خال گوشه لب اش رو هم مثل 
" روفیا " با پالت شماره ۱۲ " شوارتسکف " رنگ کرده بود .

تا وارد شد نقی ( نق) ذلیل مرده دستش رو کرد تو جیب دشداشه .سریع دو دیناریم افتاد . گفتم : یالا پاشو عسگری کوچولو رو ببر سر پا کن !. گفت : بابا این که پوشک داره . بهانه در آوردم و گفتم : نه , بزرگ بشه پروستاتش غمباد میکنه . وقتی برگشت , اون عضو بی شرفش , عمود خیمه دشداشه , شده بود . مستقیم رفت پشت تریبون و در مناقب ماه مبارک صیام ذرت پرت کرد .ولی ما آخرش هم نفهمیدیم , ماه صیام چه ربطی به شبهای یحیی داره ؟. میگن قضیه اون و یحیی تو میگون , حتی در یک اغنیه منعکس شده . من که از موسیقی مجوس ها فقط  " این ور دلم اوفینا ,اون ور دلم ....." و " برفتم بر در شمس العماره ...." و " حاجی یه تکون , حاجی زردآلو ها رو بتکون ....." رو با غرامافون گوش میکنم .

بعدش یک خاطره از موقع به دنیا آمدن علی بابا و دزدان بغدادی تعریف کرد , که اون وقتی از سوراخ مار خارج شده گفته : یا نقی (نق) !. یک خانمی پرسید : خود شما اونجا بودین ؟. زنیکه چل دروغ خواست به اصطلاح چسی در کنه , گفت : 
" نو , مای مادر واز در " . کمیته برگزاری مراسم المپیک نشان افتخاری مجسمه " سمبل طلائی " , که بر تارک آن یک عقیق قرمز درشت به شکل یک قطره آب میدرخشید , را به ایشان اهداء  نمود . این نشان خودش " اند " آبروریزی و پورن تجسمی و دهانی کم بود , که بعدش همه مدعوین بجز رافضیون ملک ری و اکباتان چشم هاشون رو گرفته بودن . ناگهان دیدم نقی (نق) مول شده و تو بحر تفکر نزدیکه غرق بشه . گفت : این دیگه کیه ؟. گفتم : قرشمال , حالا تو دیگه این سوزمونی رو نمی شناسی ؟. این همون " ملهومه دواره " دیگه !. گفت : به خدا با لباس نشناختم اش . این چنین امامی داریم ما !.

در پایان  نوبت زنیکه لوند " لذت فائق "( شاید مراد عشرت شایق باشد-مترجم ) شد .از"جمعیت ایثار گران ان قلاب عثمانی" در مجلس شورای شغالها , خانم بوده . و همچنین در جبهه همکاری با هموطنان عراقی اش , در سنگر آخوند ها , صلواتی خودش را ایثار میکرده . وای خدا چرا این پتیاره خودش را مثل  مامان های خراب خونه درست کرده . ناسلومتی اینا مثلا از 
ام القرای اسمالی اومدن . خیر سرش مثلا میخواسته حالت ملی و قومی داشته باشه . یک شلیته پرچین با پلیسه های ریز و گلهای درشت قرمز, انگاری میخواد تو کاباره مولن روژ  " پقی " ( پاریس-مترجم ) " کن کن " (۴)  برقصه. یک بلوز صورتی روشن ابریشمی با یقه تور و نیم دایره های قلاب  بافی شده هم تنش کرده بود . گردن بندش از خرمهره های آبی رنگ به شکل آفتابه ساخته شده بود . مو هاش رو مانند " نفرتی تی " روی سرش به شکل درخت کاج کریسمس جمع کرده بود و یک لچک مشکی که با منجوق های سرخ آب انگوری ( شاید شرابی - مترجم ) و سفید مزین شده بود , روش کشیده بود .  ارسی های زری بافت اش این فکرو تداعی میکرد که ,  پیش خران , چه کاه چه زعفران ............ ( در اینجا نویسنده از شدت شگفتی و چشم هم چشمی از خود بیخود شده است -مترجم )
این سلیطه هم از مزایای چند همسری رجال داد سخن داد و گفت : " چند همسری موجب شکوفایی قوه باء رجال میشود " . یکی از حاضرین پرسید : این مسئله در مورد داماد شما هم صدق میکنه ؟.   دم بریده گفت : " نه خیر , خانواده ما از اوناش نیستند ". انگار با ایناش فرق میکنن . 
در پایان افتتاحیه تیم کودکان متوسلین به پستونک برای حضرت علی اصغر سینه زدند . گاگول جگر سوخته  یک جمله ای در خاتمه در رابطه با سینه زنی گفت , که همه ذکور بر خا سته و دقایق درازی کف زدند : 
" سینه زنان مسلمان 
خار  چشم دشمنان اسلام است ."
(۱)VIP 
(۲)Overseas 
(۳) Central Najaf & Samarra News 
(۴) Can Can : نوعی  رقص تند ۲/۴ فرانسوی از حوالی سالهای  ۱۸۳۰, که در کاباره ها رقصیده میشود . هنرمندان زیر دامنی های بلند گشادی پوشیده , و در حالت پشت به تماشاگران ,خم شده و دامن هایشان را بالا زده , تا در فانتزی های تماشاگران مرد , شوری به پا کنند . 







Donnerstag, 9. Juni 2016

             روشنگری ( روشنگرایی - تنویر افکار ) چیست ؟



انگیزه بنیادی کی- بوردی کردن این کوتاه واره کامنت یکی از عزیزان بالاترین , کاپریکورن ۱ زیر لینکی از عزیز دیگری چین چیلا و نیز اشاره شهاب گرامی به نخستین جمله نوشته ایمانوئل کانت  می باشد .
کامنت کاپریکورن ۱ :" مسیحی ها رو کوپرنیک ، کپلر ، گالیله ، نیوتن ، دکارت ، پلانک ، اینشتین ، هاوکینگ . . . ارشادشون کردن" . 
عصر روشنگری  در اروپا از ۱۶۵۰ م. آغاز شده و تا نزدیکی های ۱۸۰۰ م. ادامه یافته است . روشنگری  نوعی اندیشه عقلی و خردمندانه است , که از نزدیکی های سالهای ۱۷۸۰ به جنبش رفرمیستی فرهنگی-معنوی-اجتماعی -ذهنی تبدیل شده , و این جنبش فکری سرانجام به انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ م. و همچنین انقلاب آمریکا منجر شد . یکی از ویژ گی  های بر جسته روشنگری تکیه بر خرد , به عنوان مرجع جهانی داوری , و همچنین علوم طبیعی , که در خواست روا داری دینی , مذهبی و جهت گیری بر حق طبیعی " IUS NATURAE"  است , که از هر سه دیدگاه الهیات , حق فلسفی و اخلاق فلسفی تائید میشود .
یک کشیش پروتستان به نام ( JOHHAN FRIEDRICH ZOELLNER ) در شماره دسامبر ۱۷۸۳ماهنامه (BERLINISCHE MONATSSCHRIFT )پرسید : " روشنگری ( روشنگرایی - تنویر افکار ) چیست ؟" . ایمانوئل کانت ( زاده ۲۲ آوریل ۱۷۲۴ در کونیگزبورگ [امروزه در روسیه ]- درگذشت ۱۲ فوریه ۱۸۰۴ در همانجا ) , اندیشمند و فیلسوف پیشگام دوران روشنگری , در مقاله ا ی در دسامبر ۱۷۸۴ در همان ماهنامه در مقاله ای به نام " در پاسخ به 
پرسش ," روشنگری چیست ؟"" نوشته خود را با این جمله های نامدار آغاز می کند :
" روشنگری رهایی انسانی از صغارتی ( قیمومیتی ) خود ساخته است . صغارت( قیمومیت) ناتوانی انسانی است , که نمی تواند بدون سرپرستی ( راهنمایی ) و یاری دیگری , خرد خویش را به کار گیرد . صغارت
( قیمومیت) وقتی خودساخته است , که فقدان فهم شخص علت آن نبوده, بلکه به دلیل کمبود توانایی جزم کردن عزم و جسارت ,  نیاز مند هدایت دیگری برای بهره گیری از خرد خویش است .
! SAPERE AUDE * ( به اندیشیدن جسارت کن !) پروا مکن , خرد خویش را به کار گیری !. بنابراین شعار روشنگری این چنین است ."
تلاش های کانت نه تنها در آلمان بلکه در کشور های دیگر اروپایی نیز بر داده و منشاء دگرگونی هایی شد . ناگفته نماند , که پیش از آن جنبش دیگری در آلمان در سال ۱۷۷۶ به نام ILLUMINATI ( فرزانگان -روشن ضمیران ) به دست فیلسوف و شارح احکام دینی مسیحی به نام ( ADAM WEISHAUPT )در شهر اینگول اشتات بنیان گذاری شده بود , که چندان نپایید , و در سال ۱۷۸۵ در امیر نشین بایر ممنوع اعلام شد .
روشنگری در اروپا با رشد فلسفه اومانیسم -هومانیسم ( انسان گرایی ) از ایتالیا پا گرفت . نخست در اروپا
 JOHN LOCKE ( جان لاک ۱۶۳۲-۱۷۰۴ ) اندیشمند  انگلیسی  اصطلاح "شهروند "و همچنین آزادی را به کار برده بود . و نیز یکی از نوابغ ریاضی و فلسفه فرانسه رنه دکارت در سال ۱۶۳۷ م. کتابی نوشت به نام :
Discours de la méthod ( گفتار در روش راه بردن عقل ) و در آن با یک جمله اولین میخ را بر تابوت مسیحیت کوبید . این گزاره „Je pense, donc je suis“ و به زبان لاتین COGITO ERGO SUM ( من فکر میکنم , پس هستم ) . 
هم چنین شارل پرو ( Charles Perrault) ریس آکادمی فرانسه در روز دوشنبه  ۲۷ ژانویه سال ۱۶۸۷, در مراسمی , که برای بهبود لویی چهاردهم از بیماری سختی , برگزار شده بود ,  چکامه ای با عنوان "Le siècle de Louis le Grand" 
( سده و یا دوران لویی کبیر ) را که سروده بود , خواند . در این چکامه او اصطلاح
 "Querelle des Anciens et des Modernes" 
( تقابل سنت و مدرنیته ) را به کار برد , که نه تنها تا اندازه ای خطر کرده و اندیشه جدایی دین و دولت را در  انظار عمومی به میان کشید , بلکه شکافی شگرف و بدون چون و چرا در آکادمی فرانسه به وجود آورد . پس از سالهای ۱۷۵۰پیشاهنگان اندیشه نوین در فرانسه مانند : ولتر-منتسکیو-دلامبر-ژان ژاک روسو-دیدرو که پاره ای از آنها  نویسندگان دائرت المعارف فرانسه بودند , خدمت به سزایی دربه میان کشیدن و پراکندن اندیشه های نوین , و هم چنین دوری جستن از کلیسا و افکار و عقاید مسیحیت انجام دادند . همچنین در آلمان هم از ۱۷۶۰ تا ۱۷۸۵ که به دوران " STURM UND DRANG " 
(  توفان و طغیان ) ویا " GENIEZEIT " ( دوران نوابغ ) نامدار شده , اندیشمندان و فرهیختگان گرانقدری مانند : "Gotthold Ephraim Lessing "( افراییم لسینگ )-"Johann Gottfried Herder"( یوهان گوتفرید هردر )-
"Friedrich Schiller"( فریدریش شیللر )-"Friedrich Schlegel"( فریدریش شلگل ) این بار را به دوش کشیدند . شوربختانه به خاطر محدود بودن واژه های نوشته , نمی توانم بیشتر در مورد دیگران بسیاری از کشور ها , شما را آگاهی 
دهم .
شایان توجه بسیار است , که بدون همکاری و همیاری دانشمندان علوم طبیعی , فیزیک و شیمی به هیچ روی نمیشد ,بر کلیسا و مسیحیت چیره شد . و به قولی الحق والانصاف ,اگر پیکار علمی , ریاضی وارانه محسوس و لمس کردنی , مستدل و منطقی بزرگانی همچون گالیله , کوپرنیکوس ,کپلر , نیوتون ,تیکو براهه نبود , شاید هرگز اینگونه ریشه ای , نمیشد ریشه کلیسا و مسیحیت را از بیخ زده و آنر به کنا م کلیسا ها و صومعه پس راند . کوپرنیکوس  و کپلر با معادلات ریاضی ثابت کردند , که بر خلاف نوشته " انجیل " در " سفر پیدایش " ,زمین نه تنها پخش ( قرص مانند ) و ثابت نیست , بلکه کروی بوده و چرخش و جنبش دارد . افزون بر آن نه تنها زمین مرکز کائنات نبوده , بلکه خورشید مرکز منظومه شمسی , یکی از بیشمار منظومه ها بوده , و زمین به دورآن میچرخد . همچنین چرخش زمین به دور خورشید دایره ای شکل نبوده , بلکه بیضی واربوده و خورشید در یکی از کانون های بیضی قرار گرفته است .
همچنین از  اسحاق نیوتون (۱۶۴۳ تا ۱۷۲۷) در روز شنبه ۵ ژوئیه ۱۶۸۷ کتابی به نام :
 "Philosophiae Naturalis Principia Mathematica"(اصول ریاضی فلسفه طبیعی ) ویا فقط " Principia" 
( اصول و یا مبانی ) به زبان لاتین منتشر شد . در این کتاب قانون نیروی گرانش زمین ( نیروی جاذبه زمین ) و همچنین قوانین مکانیک نیوتونی , از آن میان قانون " INERTIA "(اینرسی- اصل ماند ) و هم چنین حرکت خطی بدون شتاب ( بدون در نظر گرفتن اصطکاک ) و اصل نیروی کنش و واکنش , با معادلات ریاضی اثبات شدند . در آینده اگر بختی از من و علاقه ای از کاربران باشد , مشروح تر در مورد گالیله ,کوپرنیکوس ,کپلر و نیو تون و.......خواهم نوشت .
آنچه نباید و نمیتوان فراموش کرد , اینکه روشنگری در اروپا و غرب آسان بدست نیامد . نه تنها تلاش شبانه روزی, پیگیر و خستگی ناپذیر هزاران هوشمند و دانشمند در کار بود , بلکه جسارت , بیباکی و ریسک کردن , موجب گرفته شدن جان ارزشمند بسیارانی شد .  چیزی که شور بختانه در ایران با ترفند نخ نمای " آقا باید به اعتقادات مردم احترام گذاشت " از آن دوری جسته میشود . تنها به اعتقاداتی باید احترام گذاشت , که هتا به بی اعتقادی دیگران احترام میگذارد . 
به قول شیخ اجل سعدی :
" هندوی , نفت اندازی همی آموخت . حکیمی گفت : کسی را که خانه نئین است , بازی نه این است ." هم چنین روشنگری باید ریشه ای باشد و به دور از رو دربایستی , شرمگینی و رادیکال انجام پذیرد . باز هم به قول شیخ اجل سعدی : 
" آتش نشاندن و اخگر گذاشتن , افعی کشتن و بچه گذاشتن , کار عاقلان نبود ."
شانسی  که اروپا آورد شرایط و مناسباتی بود , که در آن زمان جریان داشت . یکی به مصداق " پری رو تاب مستوری ندارد - چو در بندی زروزن سر برآرد " و دیگری " از در نشد از پنجره " . یعنی اگر کتاب   ژان ژاک روسو را پس از چاپ در پاریس آتش میزدند , آن کتاب در  زوریخ چاپ میشد , و یا دکارت کتاب اش را در آمستردام چاپ کرده و به دعوت شاهزاده ای به استکهلم کوچ میکرد . یعنی کشور های اروپا همگی همسایه هایی دست کم  با یک دین و زبان های نزدیک به هم , که برگردان اندیشه ها و کتاب ها را آسان می نمود  و همچنین پخش و گسترش بسیار پر شتاب اندیشه ها و نوشته جات بر اثر اختراع چاپ حروف سربی در سال ۱۴۵۰م. به دست یوهان گوتنبرگ , از دیگر پارامتر ها بودند .


*"  SAPERE AUDE " : جسارت اندیشیدن داشته باش! .- در به کار گیری فهم خود جسارت داشته باش !. این 
اصطلاح , نقل قولی از چکامه سرا و ادیب گرانسنگ رم باستان " هوراس" بوده که در کتاب نامه ها ( نامه های ۱-۲-۴۰) که در سال بیستم پیش از زادروز مسیح , منتشر شده است .















Montag, 10. Februar 2014

" ٢٢ بهمن ١٣٥٧ روز " انقلاب رنگ ها و نام ها


                                   
           " ٢٢ بهمن ١٣٥٧ روز " انقلاب رنگ ها و نام ها                                            

هر انقلابی به صفتی متصف است . مانند انقلاب اکتبر ١٩١٧ روسیه که به " انقلاب کارگری " معروف شده و یا انقلاب چین
. که به " انقلاب دهقانی " متصف شده است . بر این اساس باید انقلاب ایران را " انقلاب رنگ ها و نام ها " نامید
هنوز آفتاب ٢٢ بهمن ١٣٥٧ غروب نکرده بود , که تخم رنگ در ایران را ملخ خورد . هر کسی تلاش می کرد , تا هر بیشتر
به رنگ جدید با تیرگی و پر رنگی بیشتر ظاهر شود . از مشکی پر رنگ تا آبی تیره و قهوه ای متمایل به تریاک سوخته گرفته
. تا سبز سیدی متمایل به نفتی
  

وقتی ته رنگ خشک شد و دست دوم و سوم هم توی در و همسایه جا افتاد , انگاری که یک عمر همین رنگ بوده اند . مشکل
تازه مانند آروغ پس از یک شکم سیر حلیم  بادمجون با سیر داغ پر و پیمان و ماست و مو سیر بد جوری تو چش و چال
   . ملت میزد
شمار فراوانی از " اناث " با فشردن بر تکمه
( RESET ) 
یک شبه همه شدند  " طاهره " , " طیبه " , " محجوبه " , " مستوره " و " عفیفه "  همه لاک و مهر شده با " باند رول " به
. خلوت رفته همان  " کار دیگر " , که با گذشت زمان به نوعی اعتیاد و جزیی از شخصیت شان شده بود , میکردند
   
ناگفته پیداست , که " ذکور" بسیاری هم , برای نیفتادن از دسته , با دستکاری کیلومترشمار ها روی
 ( " 00000 ")
. همه شدند  " صفر کیلومتر " و " آکبند " و نام خود را به " طاهر " , " طیب " ," صابر " و " زکی " و..... برگرداندند
 
. افزون بر تغییر نام , خیلی ها تلاش می کردند , که یک عنوان " سید " به " پیش " خود بسته تا از " پس " آن به نوایی برسند
کار تا بدانجا  بالا گرفت , که " اشرف " خواهر شاه شتابان به دیدار " انور سادات " رفت , تا " رویهمرفته  , =" به
! افتخار " اشرف سادات " شدن نائل شود , و دیدیم که شد 

تعویض نام ها به شهر ها نیز سرایت کرد . با وجود این با تبدیل نام " شاهی " به " قائم شهر " هیچ امام زمانی در
 آن شهر ظهور نکرد . و با تعویض " شاهرود " به " امام رود "  " هیچ صیادی از جوی حقیری که به آن رود خانه
. ریخت , مروارید صید نکرد ." و جانشین کردن نام " سوسنگرد " به " فاطمه تپل " هیچ رژیم لاغری موثر نیوفتاد 
اگر چه تغییر نه تنها حق اولیه اجتماعی هر انسانی است , بلکه حتی چوب و آهن هم از محیط تاثیر می پذیرند . و آب
  راکد موجب گندیدگی می شود . با وجود این انکار گذشته انسان کنشی به غایت بزدلانه و نشان از رنگ و ریا دارد . کسانی را می شناختم , که وقتی به هم می رسیدند و گرچه آشنای قدیمی بودند , آنقدر تغییر کرده بودند , که یکدیگر را
نشناخته و از یکدیگر می پرسیدند , راستی شما در زمان شاه در کدام گروه " مسلحانه " مبارزه می کردید . گو اینکه
طرف از ترس اش در آن زمان از حمل ناخن گیر نیز حتی  پرهیز می کرد. و بدینسان یک " ملت " شریف و بزرگوار , به
دلیل یاد نگرفتن اندیشیدن , در اندک زمانی به یک " امت " بی ریشه و بی بته , که هیچ گذشته و هویتی نداشته وشایسته
.  بالیدن نبود , بدل شد 

 طرفه آنکه پاره  ای از سردمداران انقلاب , که عمری بذر  این بی هویتی و دگردیسی را افشانده بودند , دیر
 یا زود همین آفت  و بلا دامنگیرشان شده , و دستاورد همه عمرشان در کوتاه زمانی بر باد رفته و به
.  قولی " چوب دو سر طلا " شدند . که البته خود کرده را  دیگر تدبیری نبود 
: بیائیم طرح ای نو در انداخته   و

. ٢٢ بهمن را به  روزی برای واکاوی خویشتن ونقد خود گردانیم
. ٢٢ بهمن را به  روزی برای اندوختن توشه ای برای آینده گردانیده , تا دو بار از یک سوراخ گزیده نشویم

" ٢٢ بهمن را به  روزی برای به قول " ایمانوئل کانت
( "SAPERE AUDE ")
.  گردانیده و به " اندیشیدن " خطر کنیم
 
. ٢٢ بهمن را به  روزی برای مسئولیت پذیری و بگردن گرفتن اشتباهات خود و پیگیری ریشه یابی آنها گردانیم

............ ٢٢ بهمن را به  روزی برای
. من هم به همراه هم میهنان جگر سوخته ام در این روز با قلبی آکنده از درد , شرم و اندوه , اشکریزان  به سوگ می نشینم

Mittwoch, 5. Juni 2013

   

ناگهان زمستان گذشته  ، ولیکن رنگ  زغالدان  چطور ؟                      

 

کلافه شده بودم . انگاری سیلی آمده بود  و با خودش همه چیز رو برده بود و من رو هم روی یک
تل انبوه چوب و مبل و شاخه درختها تک و تنها مثل  موش آبکشیده باقی گذاشته بود . اونهم
لخت 
و پتی . هراز گاهی صداهای آشنایی می آمد ، که بهتر از غذا و آب ، تشنگی و گشنگی را رفع
میکرد . با وجود این بزرگترین مشکل این پرسش بود : " این سیل از کجا و چرا و چگونه
آمد ؟ . هیچ چیزی بیشتر از این پرسش ها مرا زجر نمی داد . تمام اعتماد م را به هوا و
هواشناسی از دست داد ه بودم . گاهگاهی هم توی این گیرودار نجواهایی به گوش می خورد
مانند : " هنوز کجاش رو دیدین ؟ زلزله ٩.٨ ریشتری هم تو راهه  ! . تگرگ هایی هم به
اندازه پرتقال بناست بیاد ..........." این زخم زبانها و نمک پاشیدن به زخم ها و صدای
. کر کننده داریه و دمبک بیشتر از خود سیل شکنجه ام می داد
همش فکر میکردم ، بابا ماها همه که ساکن یک محله بودیم و اگر نوبت به آنها هم که 
 . به  نوعی مانند ما جاکن شده اند ، هنوز نرسیده  ، جای بشکن و پایکوبی نیست
امیدوارم که هر چه زودتر ادمین سایت " آزادگی " یک گزارش پر و پیمان و شفاف
به کاربرانش داده ، تا موجبات رفع شک و تردید ها گشته و از نگرانی  آنها کاسته
و این حق مسلم کاربران را به رسمیت بشمارد . وگرنه انگیزه و دلگرمی برای
 :  بسیاری از کاربران نمی ما ند . در پایان به چکامه
ای از مارتین نی مولربسنده میکنم 
MARTIN  NIEMOELLER
 
They came first for the Communists. 
And I didn´t speak up , because I was n´t a Communist.

Then they came for the JEWS.
And I didn´t speak up  , because I wasn´t a JEW. 

Then they came for the Unionists .
And I didn´t speak up , because I wasn´t a Trade Unionist .

Then they came for the Catholics.
And I didn´t speak up , because I was a Protestant.

Then they came for MEEEEEEEEEEEE.
And by that time no one was left to speak up.

PASTOR MARTIN NIEMÖLLER
       1946


KONZENTRATIONSLAGER  IN SACHSENHAUSEN IN ORANIENBURG