از دفتر خاطرات سوسن :الکنفرانس البلاد الیالغوز والعزب فی سامرا .
الرابع ۱۱ شوال ۱۴۳۳ حشری مطابق با ۸ شهریور ۱۳۹۱ خورشیدی
از پریروز کنفرانس سران کشور های به قول خودشون غیر متعهد در سامرا تشکیل شده است.
خوش به حالشون .نه تعهدی نه مسئولیتی درست مثل آدمای یالغوز و عزب .هر چی لات و لوت ،
باج گیر ،قواد ،پا انداز و لحاف کش تو شام و حلب ،بین النهرین و طرابلس و جبل عامل بوده ،جمع
کردن تو سامرا .همه رو هم با گرز ،منجنیق و فلا خن مسلح کردن ،به اصطلاح برای حفاظت مردم.
میگن خرج این سیرک بزرگ ۷۰۰ میلیون درهم و ۳۴۷ دینار شده.تو این وضعیت خراب اقتصادی ،
نمیدونم این عباسیون چی فکر میکنن.میتونستن این پول رو به هزارویک درد بی درمون بزنن.مثلا
استادیوم ۴۵۳ نفری کوفه رو برای بازیهای المپیک شتر سواری دولا دولا ،پرتاب پشکل و مسابقات
قدرت قوه باء بسازن. یا باهاش اتو بان شتربادی از سامرا به صور و صیدا بکشن .یا ۴۰ تا خراب خونه
بسازن ،که این همه تک پرون و نشمه خور توی " شارع العفاف " سامرا ولو نباشن و جوون های
مردم دست از سر این ناقه های زبون بسته ور دارن و کمتر بیلیارد جیبی بازی کنن ،که چشماشون
کم سو بشه . پنج روز آزگار سامرا رو تعطیل اعلام کردن.خیلی ها رفتن به تیسفون و هکمتانه.
بی شرفا اولین کشور دعوت شده وشیخ الرئیس کنفرانس رو به کشور " بنین " دادن .با این منطق
که صاحب و حکمران " بنین " یکی از فرزندان " ام البنین " مادر ابوالفرز و همشیره
از پریروز کنفرانس سران کشور های به قول خودشون غیر متعهد در سامرا تشکیل شده است.
خوش به حالشون .نه تعهدی نه مسئولیتی درست مثل آدمای یالغوز و عزب .هر چی لات و لوت ،
باج گیر ،قواد ،پا انداز و لحاف کش تو شام و حلب ،بین النهرین و طرابلس و جبل عامل بوده ،جمع
کردن تو سامرا .همه رو هم با گرز ،منجنیق و فلا خن مسلح کردن ،به اصطلاح برای حفاظت مردم.
میگن خرج این سیرک بزرگ ۷۰۰ میلیون درهم و ۳۴۷ دینار شده.تو این وضعیت خراب اقتصادی ،
نمیدونم این عباسیون چی فکر میکنن.میتونستن این پول رو به هزارویک درد بی درمون بزنن.مثلا
استادیوم ۴۵۳ نفری کوفه رو برای بازیهای المپیک شتر سواری دولا دولا ،پرتاب پشکل و مسابقات
قدرت قوه باء بسازن. یا باهاش اتو بان شتربادی از سامرا به صور و صیدا بکشن .یا ۴۰ تا خراب خونه
بسازن ،که این همه تک پرون و نشمه خور توی " شارع العفاف " سامرا ولو نباشن و جوون های
مردم دست از سر این ناقه های زبون بسته ور دارن و کمتر بیلیارد جیبی بازی کنن ،که چشماشون
کم سو بشه . پنج روز آزگار سامرا رو تعطیل اعلام کردن.خیلی ها رفتن به تیسفون و هکمتانه.
بی شرفا اولین کشور دعوت شده وشیخ الرئیس کنفرانس رو به کشور " بنین " دادن .با این منطق
که صاحب و حکمران " بنین " یکی از فرزندان " ام البنین " مادر ابوالفرز و همشیره
" شمر ابن ذی البنشن " است .
کشور بعدی کنعانه. فرمانروای جدید کنعان موسوم به " مرسی " هم " مرس " زده و گفته :
فعلا " مرسی" .این یارو هم از اون بنیاد گراهای چهار نعله. هنوز هیچی نشده گفته :
" سر کوه " تور " چادر سر کنن ،تا غار کهف اش معلوم نباشه ."
کشور بعدی ناصریه و جلجتاست. از اونجا هم " خالد مچل " پسر خاله " زاید ابن پلید " رو دعوت کردن.
از بیزانس شرقی و طرابلس هم سد حسن گامبوی بوگندو رو دعوت کردن .اون هم از ترس گفته :
" به علت کرچ بودن و خطر لق شدن تخم هاش ،در حال حاضر ترجیح میده ،که بروی تخم هاش بشینه.
مبادا که به جوجه هاش آسیبی برسه ." ملت هم میگن : "آره جون عمه ات ،راس میگی،
از رو تخمها پا نشو .ولی حواست باشه به جای جوجه چیز دیگه ای بیرون نیاد.فعلا که خرطومش بیرون اومده.
از شام و حلب " الفشار الحسد " رو دعوت کردن.مرتیکه دیلاق بی همه چیز . توی اندلس " کحالی "
درس خونده ولی خودش کوره . تا حالا سه کرور زن و بچه و پیر و جوون رو کشته و خیلی
ها هم به انطاکیه و بیت المیت فراری شدن.
از کشور " زنگبار "یک قلتشنی رو دعوت کردن ،که به فولاد زره دیو میگه زکی !درست از
همون موقعی که توی ترمینال سامرا از شتر پیاده شد ،یک انگشت اش توی دماغش بود و با یک انگشت
دیگش یه جای دیگه رو لایروبی میکرد.یک سیاه سوخته ایه ،که تو شب آدم فکر میکنه ،تیر چراغ برقه.
از لاهور یک تیکه ای آمده ،که میترسم آنچنان آبی از چک و چال عباسیون راه بیفته ،که همه
مدعوین و سالن کنفرانس رو سیل ببره.
از بنگال و لهاورد یکی اومده ،که پنداری پسر عموی سنگامه.چون وقتی تو ترمینال سامرا پیاده شد ،
برای معرفی خودش گفت :
مری منکی گانگا ،
ار تره منکی جامناکا ،
بول راتا بول سنگام ،
هو گا که نهی ؟( مترجم : بگو آخه چرا نمیشه ؟)
به جون خودم ،اگه غلط نکنم آمده خواستگاری .
از کشور انطاکیه " امل ساین " و " فخر الدین " آمدن .عباسیون بیشرف میخوان نه تنها خودشون
تجدید فراش کنن،بلکه لکاته هاشون هم به مرادشون برسن.
فرمانروای غازان و یکاترین بورگ به نام " خلخال " پاشو کرده تو یک "پوتین " ، که الا للا تا
نخجوان ،لنکران ،ایروان و بامیان رو به من ندین نمی یام. فکر کرده ،اگه شعر بگه قافیه رو نباخته .
اولا اینکه این مناطق مال ما نیست.و گرنه اگه تکریت و بصره رومی خواست ،خوب میشد یک فکری
کرد.اینا مال اعاجم و مجوسان و بقول خودشون پارسیانه .وانگهی اگه از این پارسیان چشم ،گوش،
کلیه چپ و پای راستشون رو بخوای ،شاید بدن.ولی دریغ از یک وجب خاکشون و یا حتی یک خار مغیلان.
از ختن و مغولستان یک سری چشم بادومی و لیمویی آمدن.اولش ما فکر میکردیم ،که اینا مونگولن و
هیچی سرشون نمی شه.ولی حالا میبینیم ،که اینا اکه رو ، که دارچین مرغاست ، نمودن. تا آمدیم به
خودمون بجنبیم ، دیدیم بازار سامرا پرشده از واردات بنجل و باسمه ای.مخصوصا بسته (KIT ) بکارت.
فت و فراوون و خیلی ارزون.میری رستوران ته چین سوسمار بخوری ، بعدش دم صندوق یک دوجین
کیت بکارت میدن.صرف نظر از لکاته های عباسی ، همه زنها هم دیگه خودشون رو باکره جا میزنن.
هفته گذشته توی سامرا دیلی نوز ( SAMERRA DAILYNEWS )و سامرا تودی( SAMERRA TODAY)
یکی ازاین پتیاره های عباسی ،که ۷ تا بچه از ۸ تا شوهر رسمی داره ،یک آگاهی به این شرح داده بود.
" دختری هستم صفر کیلو متر ،شاسی بلند،جلو بندی بدون مالیدگی و سابیدگی ،سه اتاق خوابه ،
شمالی جنوبی ،آفتابگیر، با آب گرم و سرد و پارکینگ شتر،مالک پیست دربی شتر سواری و مجتمع
پرورش سوسمار و ملخ،علاقمند به اسکی و شنا در خشکی،عاشق رقص شکم و ......خواهان ازدواج
با پسری نوجوان و آکبند."
بگو آخه حشری پسر " باندرول " دار، اگه پیدا کردی ،یک کپی هم برای ما بگیر.
چند روز پیش رفته بودم آرایشگاه " صا لةالتجمیل للسیدات " " اللعبتین " که مو هام رو حنا بذارم و
ناخن هام رو با پوست گردو و انار ،مانیکور کنم . موقع آمدن آرایشگره " هانیه بنت زانیه " زنیکه آنکاره
یک دوجین ازاین کیت های باکره گی به من داد. با تغیر گفتم : بده به عمه ات ،که اموراتش بگذره.
الحمدالله من به این چیزا احتیا جی ندارم .ماشالله ،ماشالله چشم حسود بخیل کور ،انگار که
نقی ( نق )FLATRATE ویاگرا و سیالیس داره . خاک تو سرم ،وای من چی میگم.اصلن اون
خودش عصاره ویاگراست. اگه به درخت بید مجنون دست بکشه،رشک سرو ناز شیراز میشه.اگه
تو چاه جمکران تف کنه ، مثل برج ایفل سیخ میشه.
تنها کشوری ،که حتی محل سگ هم به عباسیون و " المعتصم " نذاشت ، همین کشور همسایه مون
اعاجم و مجوسان و یا به قول خودشون پارسیان پاک نهاد بود . گفتن : کشوری که فردوسی ،مولوی و
حافظ و .......داره ،نمی تونه غیر وابسته و غیر متعهد باشه.ما وابسته به خوی آدمیزادگی و متعهد به
منش و کنش " آزادگی " و مردمی هستیم . واه ،واه چه پر فیس و افاده. انگاری که از دماغ فیل افتادن .
شپش شون منیژه خانم شده."افاده ها طبق طبق -سگا به دورش وق و وق " .به فردوسی شون مینازن.
نمی دونن ،که یکی از شعرای ما " شیخ پشم الدین التناسلی " در کتاب " کنز الاسرار فی معارف البند التنبان "
فقط یک قلم ۱۳۴۵۶ بیت راجع به عشق به ناقه و بره تودلی نوشته . تازه اون ۱۴۲۶۷ بیت راجع به
غلمان و شاهد بازی به کنار . ولیکن از خدا پنهون نیست از شما چرا . من هزار بار تو دلم گفتم :
بیام عسگری کوچولو رو وردارم فرار کرده و به اونا پناهنده بشم . ولی میدونم ،که اگه زیر سنگم قایم
بشم ، عباسیون من رو پیدا کرده وتکه تکه میکنن . مردمانی پاک نهاد ،مهماندوست،با اخلاق وادب و
خلاصه خیلی حسرت شون رو می خورم . یک سری از اسیران شون هنوز مثل برده نگهداری میشن .
طفلک مرداشون ،که یا شورش کردن و کشته شدن و یا از قصه دق کردن ،تا ننگ اسیری رو تحمل نکنن .
اسم اون پیروز ایرانی رو گذاشتن " ابو لو لو " . وقتی بچه هاشون رو میخوان بخوابونن ،میگن :
یا بخواب یا میگم ،ابو لولو بیاد دودمان تو به باد بده . چندتا از دختراشون به زور کنیز و همسر
" المعتصم " شدن.آنقدر بزرگزاده و با مناعت طبع و خانمن ،که نگو .نمی دونم چه معجونی
میخورن ، که به هیچ وجه نمی خوان تخم تازی رو تو شکمشون نگه دارن . بارها شده ،بعد ازاینکه
باردار میشن ، توالت که رفتن تخم تازی رو به همون جایی انداختن ،که ازش آمده .
کاش من هم یک ...................
کشور بعدی کنعانه. فرمانروای جدید کنعان موسوم به " مرسی " هم " مرس " زده و گفته :
فعلا " مرسی" .این یارو هم از اون بنیاد گراهای چهار نعله. هنوز هیچی نشده گفته :
" سر کوه " تور " چادر سر کنن ،تا غار کهف اش معلوم نباشه ."
کشور بعدی ناصریه و جلجتاست. از اونجا هم " خالد مچل " پسر خاله " زاید ابن پلید " رو دعوت کردن.
از بیزانس شرقی و طرابلس هم سد حسن گامبوی بوگندو رو دعوت کردن .اون هم از ترس گفته :
" به علت کرچ بودن و خطر لق شدن تخم هاش ،در حال حاضر ترجیح میده ،که بروی تخم هاش بشینه.
مبادا که به جوجه هاش آسیبی برسه ." ملت هم میگن : "آره جون عمه ات ،راس میگی،
از رو تخمها پا نشو .ولی حواست باشه به جای جوجه چیز دیگه ای بیرون نیاد.فعلا که خرطومش بیرون اومده.
از شام و حلب " الفشار الحسد " رو دعوت کردن.مرتیکه دیلاق بی همه چیز . توی اندلس " کحالی "
درس خونده ولی خودش کوره . تا حالا سه کرور زن و بچه و پیر و جوون رو کشته و خیلی
ها هم به انطاکیه و بیت المیت فراری شدن.
از کشور " زنگبار "یک قلتشنی رو دعوت کردن ،که به فولاد زره دیو میگه زکی !درست از
همون موقعی که توی ترمینال سامرا از شتر پیاده شد ،یک انگشت اش توی دماغش بود و با یک انگشت
دیگش یه جای دیگه رو لایروبی میکرد.یک سیاه سوخته ایه ،که تو شب آدم فکر میکنه ،تیر چراغ برقه.
از لاهور یک تیکه ای آمده ،که میترسم آنچنان آبی از چک و چال عباسیون راه بیفته ،که همه
مدعوین و سالن کنفرانس رو سیل ببره.
از بنگال و لهاورد یکی اومده ،که پنداری پسر عموی سنگامه.چون وقتی تو ترمینال سامرا پیاده شد ،
برای معرفی خودش گفت :
مری منکی گانگا ،
ار تره منکی جامناکا ،
بول راتا بول سنگام ،
هو گا که نهی ؟( مترجم : بگو آخه چرا نمیشه ؟)
به جون خودم ،اگه غلط نکنم آمده خواستگاری .
از کشور انطاکیه " امل ساین " و " فخر الدین " آمدن .عباسیون بیشرف میخوان نه تنها خودشون
تجدید فراش کنن،بلکه لکاته هاشون هم به مرادشون برسن.
فرمانروای غازان و یکاترین بورگ به نام " خلخال " پاشو کرده تو یک "پوتین " ، که الا للا تا
نخجوان ،لنکران ،ایروان و بامیان رو به من ندین نمی یام. فکر کرده ،اگه شعر بگه قافیه رو نباخته .
اولا اینکه این مناطق مال ما نیست.و گرنه اگه تکریت و بصره رومی خواست ،خوب میشد یک فکری
کرد.اینا مال اعاجم و مجوسان و بقول خودشون پارسیانه .وانگهی اگه از این پارسیان چشم ،گوش،
کلیه چپ و پای راستشون رو بخوای ،شاید بدن.ولی دریغ از یک وجب خاکشون و یا حتی یک خار مغیلان.
از ختن و مغولستان یک سری چشم بادومی و لیمویی آمدن.اولش ما فکر میکردیم ،که اینا مونگولن و
هیچی سرشون نمی شه.ولی حالا میبینیم ،که اینا اکه رو ، که دارچین مرغاست ، نمودن. تا آمدیم به
خودمون بجنبیم ، دیدیم بازار سامرا پرشده از واردات بنجل و باسمه ای.مخصوصا بسته (KIT ) بکارت.
فت و فراوون و خیلی ارزون.میری رستوران ته چین سوسمار بخوری ، بعدش دم صندوق یک دوجین
کیت بکارت میدن.صرف نظر از لکاته های عباسی ، همه زنها هم دیگه خودشون رو باکره جا میزنن.
هفته گذشته توی سامرا دیلی نوز ( SAMERRA DAILYNEWS )و سامرا تودی( SAMERRA TODAY)
یکی ازاین پتیاره های عباسی ،که ۷ تا بچه از ۸ تا شوهر رسمی داره ،یک آگاهی به این شرح داده بود.
" دختری هستم صفر کیلو متر ،شاسی بلند،جلو بندی بدون مالیدگی و سابیدگی ،سه اتاق خوابه ،
شمالی جنوبی ،آفتابگیر، با آب گرم و سرد و پارکینگ شتر،مالک پیست دربی شتر سواری و مجتمع
پرورش سوسمار و ملخ،علاقمند به اسکی و شنا در خشکی،عاشق رقص شکم و ......خواهان ازدواج
با پسری نوجوان و آکبند."
بگو آخه حشری پسر " باندرول " دار، اگه پیدا کردی ،یک کپی هم برای ما بگیر.
چند روز پیش رفته بودم آرایشگاه " صا لةالتجمیل للسیدات " " اللعبتین " که مو هام رو حنا بذارم و
ناخن هام رو با پوست گردو و انار ،مانیکور کنم . موقع آمدن آرایشگره " هانیه بنت زانیه " زنیکه آنکاره
یک دوجین ازاین کیت های باکره گی به من داد. با تغیر گفتم : بده به عمه ات ،که اموراتش بگذره.
الحمدالله من به این چیزا احتیا جی ندارم .ماشالله ،ماشالله چشم حسود بخیل کور ،انگار که
نقی ( نق )FLATRATE ویاگرا و سیالیس داره . خاک تو سرم ،وای من چی میگم.اصلن اون
خودش عصاره ویاگراست. اگه به درخت بید مجنون دست بکشه،رشک سرو ناز شیراز میشه.اگه
تو چاه جمکران تف کنه ، مثل برج ایفل سیخ میشه.
تنها کشوری ،که حتی محل سگ هم به عباسیون و " المعتصم " نذاشت ، همین کشور همسایه مون
اعاجم و مجوسان و یا به قول خودشون پارسیان پاک نهاد بود . گفتن : کشوری که فردوسی ،مولوی و
حافظ و .......داره ،نمی تونه غیر وابسته و غیر متعهد باشه.ما وابسته به خوی آدمیزادگی و متعهد به
منش و کنش " آزادگی " و مردمی هستیم . واه ،واه چه پر فیس و افاده. انگاری که از دماغ فیل افتادن .
شپش شون منیژه خانم شده."افاده ها طبق طبق -سگا به دورش وق و وق " .به فردوسی شون مینازن.
نمی دونن ،که یکی از شعرای ما " شیخ پشم الدین التناسلی " در کتاب " کنز الاسرار فی معارف البند التنبان "
فقط یک قلم ۱۳۴۵۶ بیت راجع به عشق به ناقه و بره تودلی نوشته . تازه اون ۱۴۲۶۷ بیت راجع به
غلمان و شاهد بازی به کنار . ولیکن از خدا پنهون نیست از شما چرا . من هزار بار تو دلم گفتم :
بیام عسگری کوچولو رو وردارم فرار کرده و به اونا پناهنده بشم . ولی میدونم ،که اگه زیر سنگم قایم
بشم ، عباسیون من رو پیدا کرده وتکه تکه میکنن . مردمانی پاک نهاد ،مهماندوست،با اخلاق وادب و
خلاصه خیلی حسرت شون رو می خورم . یک سری از اسیران شون هنوز مثل برده نگهداری میشن .
طفلک مرداشون ،که یا شورش کردن و کشته شدن و یا از قصه دق کردن ،تا ننگ اسیری رو تحمل نکنن .
اسم اون پیروز ایرانی رو گذاشتن " ابو لو لو " . وقتی بچه هاشون رو میخوان بخوابونن ،میگن :
یا بخواب یا میگم ،ابو لولو بیاد دودمان تو به باد بده . چندتا از دختراشون به زور کنیز و همسر
" المعتصم " شدن.آنقدر بزرگزاده و با مناعت طبع و خانمن ،که نگو .نمی دونم چه معجونی
میخورن ، که به هیچ وجه نمی خوان تخم تازی رو تو شکمشون نگه دارن . بارها شده ،بعد ازاینکه
باردار میشن ، توالت که رفتن تخم تازی رو به همون جایی انداختن ،که ازش آمده .
کاش من هم یک ...................
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen